صبح زود اخوي را در حال بدنسازي با لباسهاي رزمي«كلاهخود و زره» و وسايل حفاظت و ايمني شخصي ديدم.
بندهزاده كه در عين خنگي، فضول هم تشريف دارد، پرسيد باباجان!! عموي عزيزم قرار است در شبيهخواني ايفاي نقش كند. گفتم نه جان پدر. گفت: پس عازم استاديوم براي ديدن مسابقه فوتبال هستند؟ جواب دادم ليگ در تعطيلات زمستاني است. با قيافه عجيبي كه حكايت از كشف مجهولي داشت!! پرسيد: عموجان ميخواهد نطق پيش از دستور در مجلس ايراد كند؟
عصباني شدم و گفتم: آيا عمويت نماينده مجلس است؟ وكيل مردم است كه برود سخنراني كند؟
بندهزاده زل زل نگاهم كرد و گفت: مگر قرار نمايندگان اين نبود كه حرف مردم را بزنند و وكيل مردم باشند؟
در حاليكه عصبانيت از چشم و گوشم فوران ميكرد ادامه داد: ببخشيد، آيا قرار است در كنسرت يا همايش مجوزدار شركت كند؟ شايد گروههاي خودسر بيمجوز به هم بزنند.
در اينحال رفتم كه به خاطر فضولي بيجا و ربط دادن آسمان به ريسمان حسابي ادبش كنم كه برادرم نفس زنان و با آن هيبت و لباس پريد وسط ماجرا و گفت: نه عموجان. هيچكدام! قرار است سبد كالا اعلام كنند در حال آماده شدن بودم چون دفعه قبل فشار جمعيت باعث شكسته شدن سر و دندههايم شد و جيبم هم زدند.
زبان دراز
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 22,دسامبر,2024